رهیرهی، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 17 روز سن داره

رهی عشق کوچولو

حضورخلوت انس است ودوستان جمعند (( وان یکاد )) بخوانید و در فراز کنید

شیرین زبون مامان

نفس   میدونستی خیلی پسر باهوشی هستی کلی لغت انگلیسی بلدی  بیشتر حیوونارو میشتاسی و اسمشونو به انگلیسی میدونی  تا بیست میشمری و به سیکس میگی سیسک   البته الان یاد گرفتی  رنگارو میشناسی به انگلیسی  اشکال هندسی رو تازه یاد گرفتی البته فارسی تازه بعضی از کلماتو اشتباه میگی با اینکه سه سالته ولی خیلی خوشگل اشتباه حرف میزنی  یه جوری که میخورمت  اینقدر خوشم میاد که هی ازت دوباره میپرسم و میخوام  که تکرار کنی   و شمام برام تکرار میکنی و من غش میکنم برات  یا به قول خودت عش  به تعمیرگاه میگی تمبیرینگا به استخر میگی اسررررخ به قهرمان میگی قه...
7 دی 1394

تولده تولد ، تولد رهی جون ، هدیه هاشو میگیره با اون لبای خندون

پسر عزیزم جونممممم  عمرممممم الهی که فدات شم  دیدی چه زود گذشت  این سه سال یه جوری زود گذشت که هنوزم خیلی از خاطراتش برام تازس  خوشحالم که هستی  خوشحالم که دارمت  الهی که روزای زندگیت پر از شادی و مهر و محبت باشه    اینجا قبل از شروع تولدت با بابا مهدی رفته بودی آرایشگاه  اینجام آغاز یکم شیطنت با آوش اینم کیک تولدت  از ظاهرش راضی نبودم راستش اون چیزی نبود که سفارش دادم ولی طعمش خوب بود  اینم یکی از هدیه هات که با دیدنش کلی ترسیدی و گریه کردی  گفتی اصلا دوس...
28 آبان 1394

چندتا عکس تابستونی

آب بازی تو باغچه بابایی عکس یادگاری با آقا بزه  یه خواب شیرین  آماده برای خوردن کله پاچه خوشمزه بعد یه عالمه بازی تو پارک  اینم ژانگولربازی من و شما  الهی فدای اون لبت بشم که اوف شده قربونت بره مامان  اینجام بعد از برگشتن از شهربازیه که دلتون نمیومد بیاین بریم خونه  قیافه آوش جونو نگاه کن  چقدر عاشق آب بازی هستی تو آخه گل پسرم  اینجا حسابی یخ زدیا   داری خودتو گرم میکنی  فدای شکل ماهت که مثل فرشته ها میخوابی  بعد یه عالمه کلنجار رفتن و ژست ...
20 آبان 1394

رهی با جوجوطلائیش

عشق قشنگم برات یه جوجه کوچولو خریدم  با اینکه اولش خیلی ترسیدی ازش ولی بعدش باهاش دوست شدی و دیگه ولش نمیکردی  وقتی رهی دخمل میشود    ...
20 آبان 1394

بریم ددر

جیگر طلای مامان  وقتی هوا خوب باشه یعنی نه سرد باشه و نه گرم  منو شما حسابی پایه بیرون رفتنیم با هم میریم گردش و پارک و کوه و حسابی میگردیم و شما بازی و بدو بدو میکنی         رهی جون با چوچخه زرد خوشگلش  اینم عشق من بعد از اولین اصلاح موهاش تو آرایشگاه مردونه  آخه همیشه خودم موهاتو میزدم  وقتی باهم کل کل میکنیم    ...
20 آبان 1394

سال جدید از راه رسید سال 1394

رهی جونم یه سال دیگه گذشت و شما بزرگتر شدی  امیدوارم سالیان سال در کنار هم باشیم و خوشبختیتو ببینم امیدوارم بتونم مامان خوبی برات باشم  اینم عیدی من  اینم دخترخانمم  ینی فیلمی هستیا جیگر  عاشق این کاراتم به خدا  اینجام تولد پسرخاله آوش خوشگله  بغل مامانجی نشستین جفتتون  اینم پسرخاله های خوشگل با مِکه موز  یا همون میکی موس خودمون  ...
16 آبان 1394

یه زمستونه دیگه

عزیز دل مامان روز 28 صفر نذری داشتیم ب رای شما شله زرد پختم و پخش کردیم  ان شالله همیشه صحیح و سالم باشی و هیچوقت گرفتار بیمارستان نشی  این شله زرد رو روزی که بردیمت بیمارستان برای سرت که ضربه خورده بود نذر کردم  اگه خدا قبول کنه  اینم چندتا عکس خوشگل زمستونی  وقتی رهی فیل کوچولو میشود  عاشقتم ینی  وقتی رهی پاپانوئل میشود  یه عکس با آقا فَفافه  و در آخر به علت نیامدن برف در تهران مجبور شدیم برای دیدن یه لقمه برف بزنیم به دل کوه و جاده  رفتیم آبعلی ولی زهی خیال با...
16 آبان 1394

عکسهای دوسالگی رهی جون در آتلیه سه سیب

مامان جونم شهریور 93  با یه چمدون پرررررررررر لباس رفتیم آتلیه ولی شما اصلا همکاری نکردی و نشد عکسای خوبی ازت بگیریم فقط سه چهار تا دونه عکس تکی و چندتا سه نفری گرفتیم  یه سرسره اونجا دیدی و همش با اون بازی کردی  این پست با تاخیر ارسال شد و برای قبل از پاییز 93 بود  ...
16 آبان 1394