رهیرهی، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 9 روز سن داره

رهی عشق کوچولو

اولین تجربه سفر رهی

1393/10/28 15:13
نویسنده : مامی رهی
137 بازدید
اشتراک گذاری

عشق کوچولوی مامان بغل

اولین سفر زندگیت رو تو شیش ماهگیت تجربه کردی 

نوروز 92 سه نفره با ماشین خودمون راهی جنوب شدیم و خیلی خیلی بهمون خوش گذشت 

راستش یه خورده دلشوره داشتم که تو راه و طول سفر برای غذای شما که خیلی کوچولو بودی به مشکل نخورم ولی عاقبت تو طی ده روز با یه کاهش وزن مشهود برگشتیم خونمون غمگین

طی این سفر به شهرای اصفهان ، شیراز ، بندر عباس ، قشم و درگهان و کیش رفتیم و کلی خوش گذروندیم با وجود شما 

این عکس رو تو شیراز تو هتل گرفتم ازت 

اینجام تو بندر عباسه زمانیکه بابا مهدی برات این کلاه رو با سلیقه خودش انتخاب کرد و خرید و گذاشت سرت

چقدرم بهت میاد نفسم بوس 

اینقدر خوشت اومد که یه عالمه ذوق کردی فدای خندت بشم من 

اینجام تو کیش تو رستوران شاندیز صفدری که داشتم بهت سرلاک میدادم و منتظر بودیم تا غذامونو بعد از حدود نیم ساعت بیارن شاکی و خیلی هم گرسنه بودیم ، شمام از سروصدای اونجا خیلی خوشت نیومد و من و بابا مهدیت دوره ای شما رو میبردیم تو حیاط با صفاش میچرخوندیم و برمیگردوندیم تا شاید بخوابی

و در نهایت تو اون سرو صدای زیاد و بزن و بکوب رستوران بالاخره شما خوابت برد و ما تونستیم شام بخوریم خسته

تو مراکز خرید که نشد زیاد ازت عکس بگیرم چون مشغول خرید بودم خنده و بابا مهدی هم شمارو بغل میکرد و نمیشد عکس بگیره 

چندتا عکس خوشگلم با هم داریم که اینجا نمیشه بذارم 

اینم حسن ختام سفرمون 

عکس از لپای آب شده آقا رهی جیگر مامان 

تازه آفتاب سوخته هم شدی بوس

این عکسا رو رو لنج ازت گرفتم روی آبهای خلیج همیشه فارس محبت

مظلوم مامان این عکساتو هر وقت میبینم دلم واست میسوزه متنظر

این اولین تجربه سفرمون با تو گل پسریمون بود 

هممون یکم اذیت شدیم  ولی در کل خوش گذشت 

برات یه عالمه خرید کردم و لباسای خوشگل خریدم 

ولی یه سری جاهای دیدنی تو قشم رو به خاطر شما نتونستیم بریم چون هنوز خیلی کوچولو بودی و نمیشد ریسک کرد ( البته به قول بابا مهدی خرید مهلت نداد ) ان شاالله سری بعد چشمک

اصلا نتونستیم فست فود بخوریم و بخاطر شما فقط رفتیم رستورانایی که حتما سوپ داشته باشن 

تازه جالبه هرجا که میرفتیم کلی هم خاطرخواه پیدا میکردی و همه قربون صدقت میرفتن زیبا عزیز دلمممممم

اینم یواشکی بهت بگم هیشکی نشنوه : توی اصفهان هرچی خورده بودی روی بابا مهدی بالا آوردی و کلی لباساشو کثیف کردی . حیف که ازون صحنه عکس ندارم سکوتخندونک

 

 

پسندها (1)

نظرات (0)