عشق کوچولوی من بعداز یک سالگی
مامانی جونممممممم
دیگه رسما راه میرفتی و گهگاهی هم میدویدی
البته تلو تلو خوران می افتادی رو زمین ولی انگار که دنبالت کرده بودن زود از روی زمین پا میشدی و باز میدویدی
علاقه زیادی هم به بلندی داشتی و دوست داشتی حتی شده یه پله بالاتر از سطح زمین بایستی
منم کمکت میکردم تا از پله های رخت آویز بری بالا
اینجا دقیقا 14 ماهته عشقمممم
عاششششششق تاب بازی بودی و زود توی تاب چرتت میگرفتو میخوابیدی
اینم یه عکس با اتولت
اینجام تو اتول باباتی
اینم که دیگه هیچی
تکیه بر صندلی ریاست بابات
یه تمام قد از جوجه مامان
اینجام از حمام برگشتی خسته خسته
ببین چه جوری ایستادی لبه مبل
یه عکس اسکیمویی آماده برای ددر
اینجام آماده شده بودی بریم سالگرد باباجی مرحوم
آذر ماه 92
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی