تولد دوسالگی رهی جون
تولدت مبارک تولدت مبارک
عزیز دل مامان شهریور 93 اومد و شما یه سال بزرگتر شدی
جلوی چشمام قد کشیدی و رشد کردی
هر روز شیرینتر از دیروز
اینقدر بامزه حرف میزنی که فقط دوست دارم باهات حرف بزنم و صداتو ضبط کنم
هی حرفارو باهات تکرار میکنم و بعدش تند تند بوست میکنم
الهی که فدات بشمممممم
مامان گلم تولد دوسالگیتو با تاخیر دوروزه گرفتیم چون خاله مریم جونت رفته بود کیش و پروازش دو روز بعد تولد شما بود ولی ما شب تولدت برات کیک خریدیم و با خونواده بابا مهدی رفتیم باغچه بابائی و اونجا یه تولد کوچولو برات گرفتیم و کلی شادی کردیم
روز تولدتم بردیمت سرزمین عجایب تا اونجا حسابی بازی کنی و خوش بگذرونی ولی شما اصلا بازی های اونجارو دوست نداشتی و اصلا خوشت نیومد
( قبلا هم یه بار کوچیکتر که بودی با آوش و خاله مریم رفته بودیم یه شهربازی نزدیک خونمون و شما خیلی ترسیدی و دوست نداشتی تو دستگاهای بازی بمونی ولی فکر کردم شاید الان که یه ذره بزرگتر شدی خوشت بیاد که دیدم نههههه هنوزم دوست نداری )
فقط تاب و سرسره سوار شدی
عوضش من و بابامهدی حالشو بردیم
عزیزترینم
تولد اصلیتو دو روز بعد یعنی 22 شهریور گرفتیم که همه جمع باشیم دور هم
تولد خیلی خوبی بود و به همه مهمونامون خوش گذشت و صد البته به شخص شما
اینم کیک خوشگلت
بیا شمعتو فوت کن تا صد سال زنده باشی
هورا مبارکههههههه
بیا کیکو ببر تیکه تیکه
اینم یه سلفی از خودت
اینم کادوی مامان و بابا