رهیرهی، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 9 روز سن داره

رهی عشق کوچولو

روزشمار عاشقی

1392/9/25 3:18
نویسنده : مامی رهی
175 بازدید
اشتراک گذاری

مامان گلی

ماه نهم یعنی شهریور ماه سر رسید و من لحظه شماری میکردم تا شما رو زودتر ببینم ، از خیلی از اطرافیانم در مورد سختیهای این ماه شنیده بودم ولی باورش برام سخت بود چون این هشت ماه که گذشت برام اینقدر سخت نبود و راحت بودم خدارو شکر

ولی انگار راست میگفتن چون نه میتونستم راحت بشینم نه راحت بخوابم نه حتی راحت راه برم دست و پاهام به شدت ورم کرده بودن و منم اکثر خوراکیها رو بدون نمک میخوردم تا برای خودم و شما ضرری نداشته باشه . موقع خواب استرس داشتم که خدای نکرده بند ناف نپیچه دور گردنه کوچولوت یا طاقباز نخوابم که جات تنگ شه و خلاصه روزگاری داشتم اوه

دستشویی و حمام رفتن که دیگه نگوووووو از فجایع بود ، تازه همه این شرایط با 12 کیلو اضافه وزن بوجود اومده بود ومن پیش خودم فکر میکردم پس اینایی که میگن ســــــــــــــی کیلو اضافه وزن داشتن چی کشیدن بندگان خدا . . . . .

روزای سختی بود ولی سوال با فکر کردن به تو و اینکه یعنی پسرم چه شکلیه ؟؟؟ پوستش چه رنگیه ؟؟؟ ایشالا سالمه ؟؟؟ خوشگله ؟؟؟ شکل منه یا باباش ؟؟؟ و هزار تا فکر دیگه سپری میشد و هی حریصتر میشدم واسه داشتنت و تو آغوش گرفتنت و اینکه بیای و روی ماهتو ببینم بغل

بیمارستانمو انتخاب کرده بودم ولی برای انتخاب دکترم هنوز استرس داشتم و تا همین ماه اخر مردد بودم ولی بازم به این نتیجه رسیدم که بیمارستانم آتیه باشه و دکترم خانم مریم محمدی

دیگه ساکمو کم کم آماده کرده بودم ولی بازم هی یه چیزی میذاشتم توش یا از توش در میاوردم و به این فکر میکردم که آیا اینا لازمه یا نه ؟؟؟ دکتر برای زایمان طبیعی تاریخ 28 شهریور و داده بود و برای سزارین 21 شهریور، ولی نمیدونم چرا من نه از سه شنبه خوشم میومد نه از 21 . دلم میخواست یا پنج شنبه و جمعه دنیا بیای یا دوشنبه و اینکه عدد روز تولدت رند باشه و همین شد که بابا مهدی پیشنهاد داد به خانم دکتر بگیم واسه دوشنبه 20 شهریور برگه بستری بدن و ایشونم همین کارو کردن

عصبانی میدونی چیه رهی ؟؟؟ الان از دست خودم خیلی عصبانیم که چرا تو روزای زایمانم به فکر درست کردن وبلاگ برات نیوفتادم . اخه الان با اینکه خیلی به اون روزا فکر میکنم ولی بازم حس و حال اون روزا رو ندارم و خیلی از وقایع ریزشو یادم نمیاد . با اینکه تمام سعیمو میکنم وقایع مهم و بنویسم ولی میدونم بازم حق مطلب ادا نمیشه و ممکنه یه چیزایی جا بیوفته جیگری

بگذریم چشمک

توآخرین سونوگرافی یعنی 5/37 هفته روز 11 شهریور همه چی عالی بود و دکتر قرارو واسه بیستم شهریور گذاشت و من با همه وجودم اون چند روزو در انتظارت بودم تا بیای و قدم رو چشمام بذاری مامانی

اینم عکسش یعنی عکست مامان گلم 

akharin sono

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)