رهیرهی، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 9 روز سن داره

رهی عشق کوچولو

دل نگرانی های مادرانه

1393/2/4 1:26
نویسنده : مامی رهی
142 بازدید
اشتراک گذاری

نمیدونم چرا احساس میکردم نمیتونی خوب شیر بخوری و سیر نمیشی

بهم ریخته بودم ناراحت و چشم ازت برنمیداشتم

دکترت گفته بود بهت شیر خشک ندم ولی نمیشد کههههه

طاقت نیاوردم و بابا مهدی رو فرستادم تا برات شیر خشک بخره و یه ذره بهت دادم و تو هم خوردی و تخت خوابیدی

 روزا خیلی شرایط بهتر بود چون مامانجی بیدار بود و کمکم میکرد ولی شبا که میخوابید دلم نمیومد بیدارش کنم و درد وحشتناک کلافه بخیه هام نمیذاشت بخوابم نه رو تخت نه رو زمین

شمام تند تند بیدار میشدی و شیر میخواستی و منم باید با اون درد کنار میومدم چون دیگه مادر شده بودم ولی واقعا شبای سختی بود 

روز پنجم تولدت هم رفتیم آزمایش غربالگری دادی 

تجربه ناراحت کننده ای بود برامون چون طاقت گریتو نداشتیم خدارو شکر که زودی خوابت برد افسوس 

پسندها (1)

نظرات (2)

بانو
28 فروردین 93 10:51
سلام رهی کوچولوی ناز مامانی رو نگران کردی فینگیلی؟ به مامانی بگو مامانی تازه اول دل نگرانیاته بذار زن بگیرم اونوقت بهت میگم نگرانی یعنی چی
مامی رهی
پاسخ
خاله بانوی عزیز چیزی که عوض داره گله نداره مامانمم یه روز مامان بزرگمو نگران کرده دیگه
مامان مهدیه
4 اردیبهشت 93 21:48
سلام عزیزم دوقلوهای من سارا و ثنا زنگیان تو جشنواره نوروزی شرکت کردن ممنون میشم به وب ما بیاین و بهشون رای و امتیاز5 روبدین